تولد ثمره ی زندگیمون و اولین احساسات مادرانه
دختر عزیزم، هر چند شاید یکی از دلایل نه ماه انتظار برای تولدت،آمادگی پیدا کردن برای باور مادر بودن باشه، اما باید اعتراف کنم که تا زمانی که صدای گریتو نشنیده بودم و در آغوشم نفشرده بودمت، حس مادر بودن و داشتن موجود زیبایی مثل تو برام غیر ممکن بود. اما خدا رو شکر که تونستم این حس زیبارو با حضور تو روز 14 بهمن 92 راس ساعت 14:30 تجربه کنم. از اون روز همیشه با خودم فکرمی کنم که چه کار خوبی در زندگی انجام داده بودم که مستحق داشتن چنین هدیه ی زیبایی بودم. الان که دارم این پست رو می نویسم، 12 روز از تولدت می گذره. وقتی تو ذهنم این چند روز رو مرور می کنم، نمی دونم از کدوم قسمتش بنویسم؛ از اضطرابی که قبل از عمل به خاطر سلامتیت...